محل تبلیغات شما
سلام. خیلی وقته نبودم.
نت نداشتم. یعنی خب شرایط طوری بود که نت وصل نمی شد. 
از اون وقتا که ننوشتم این جا خیلی می گذره و خیلی اتفاقات افتاده. 
الان درست حسابی حضور ذهن ندارم که بنویسم. 
نهم آبان تولدم بود. بد ترین شب عمرم. اصلا قابل توصیف نبود. فقط یادمه تا صبح بیدار بودم. حتی نمی تونم باور کنم چطور تونستم از اون شب زنده بیرون بیام. شب عجیبی بود. انگار سیاهی خیلی شدید تر داشت منو می خورد. 
هیفدهم آبان. سالگرد روز به خصوصی بود. دومین سالی که یه همچین روزی برام مهمه. 
یازدهم دی هم تولد مهدی بود. داداش کوچیکم. 
یه سری تصمیم گرفتم دوباره! خدا می دونه کی می خوام به این تصمیم ها عمل کنم! 
امتحانات شروع شده. یه دور آنفلوآنزا گرفتم که یه شبه تموم شد. حس می کنم اون ویروسی که من گرفتم ورژن قدیمی بود! آپدیت نشده بود:|
خلاصه؛ زندگی همین طوری داره می گذره. 
سال نوی مسیحی هاست. مبارک باشه.

نیما بعد از سه چهار ماه.

خیلی ,گرفتم ,شب ,اون ,کنم ,یه ,می گذره ,که یه ,می دونه ,دونه کی ,کی می

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

lespembhurtti نمایندگی نجف آباد whistsublivi منطقه آزاد ثبت برند - مشاوره ثبت شرکت ترانه باران زندگی afdetideads دختر بابا دنیای سرگرمی sticmultire